من کیم باری که گوئی ز آفرینش برترم


من کیم باری که گوئی ز آفرینش برترم

کافرم گر هست تاج آفرینش بر سرم
کافرم گر هست تاج آفرینش بر سرم
جسم بی اصلم طلسمم خوان نه حی ناطقم
جسم بی اصلم طلسمم خوان نه حی ناطقم
اسم بی ذاتم ز بادم دان نه نقش آزرم
اسم بی ذاتم ز بادم دان نه نقش آزرم
از صفت هم صفرم و هم منقلب هم آتشی
از صفت هم صفرم و هم منقلب هم آتشی
گوئی اول برج گردونم نه مردم پیکرم
گوئی اول برج گردونم نه مردم پیکرم
نحس اجرام و وبال چرخ و قلب عالمم
نحس اجرام و وبال چرخ و قلب عالمم
حشو ارکان و زوال دهر و دون کشورم
حشو ارکان و زوال دهر و دون کشورم
از علی نسبت دهم اما یهودی مذهبم
از علی نسبت دهم اما یهودی مذهبم
وز زمین دعوی کنم اما اثیری گوهرم
وز زمین دعوی کنم اما اثیری گوهرم
لیس من اهلک به گوش آدم اندر گفت عقل
لیس من اهلک به گوش آدم اندر گفت عقل
آن زمان کز روی فطرت ناف می زد مادرم
آن زمان کز روی فطرت ناف می زد مادرم
بحر پی پایاب دارم پیش و می دانم که باز
بحر پی پایاب دارم پیش و می دانم که باز
در جزیره بازمانم ز آتشین پل نگذرم
در جزیره بازمانم ز آتشین پل نگذرم
همچو موی عاریت اصلی ندارم از حیات
همچو موی عاریت اصلی ندارم از حیات
همچو گل گونه بقائی هم ندارد جوهرم
همچو گل گونه بقائی هم ندارد جوهرم
نی سگ اصحاب کهفم نی خر عیسی ولیک
نی سگ اصحاب کهفم نی خر عیسی ولیک
هم سگ وحشی نژادم هم خر وحشت چرم
هم سگ وحشی نژادم هم خر وحشت چرم
هم دم هاروت و هم طبع زن بربط زنم
هم دم هاروت و هم طبع زن بربط زنم
افعی ضحاکم و ریم آهن آهنگرم
افعی ضحاکم و ریم آهن آهنگرم
شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم
شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم
گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم
گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم
در دبستان نسو الله کرده ام تعلیم کفر
در دبستان نسو الله کرده ام تعلیم کفر
کاولین حرف است لامولی لهم سردفترم
کاولین حرف است لامولی لهم سردفترم
قبلهٔ من خاک بت خانه است هان ای طیر هان
قبلهٔ من خاک بت خانه است هان ای طیر هان
سنگ سارم کن که من هم کعبه کن هم کافرم
سنگ سارم کن که من هم کعبه کن هم کافرم
لاف دین داری زنم چون صبح آخر ظاهر است
لاف دین داری زنم چون صبح آخر ظاهر است
کاندر این دعوی ز صبح اولین کاذب ترم
کاندر این دعوی ز صبح اولین کاذب ترم
از درون سو مار فعلم وز برون طاووس رنگ
از درون سو مار فعلم وز برون طاووس رنگ
قصه کوته کن که دیو راه زن را رهبرم
قصه کوته کن که دیو راه زن را رهبرم
شبهت حوا نویسم، تهمت هاجر نهم
شبهت حوا نویسم، تهمت هاجر نهم
چادر مریم ربایم، پردهٔ زهرا درم
چادر مریم ربایم، پردهٔ زهرا درم
چون هما اندک خور و کم شهوتم دانند و من
چون هما اندک خور و کم شهوتم دانند و من
چون خروس دانه چین زانی و شهوت پرورم
چون خروس دانه چین زانی و شهوت پرورم
روز و شب آزاد دل از بند بند مصحفم
روز و شب آزاد دل از بند بند مصحفم
سال و مه بنهاده سر بر خط خط ساغرم
سال و مه بنهاده سر بر خط خط ساغرم
هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله
هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله
وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم
وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم
زاهدم اما برهمن دین، نه یحیی سیرتم
زاهدم اما برهمن دین، نه یحیی سیرتم
شاعرم اما لبید آئین، نه حسان مخبرم
شاعرم اما لبید آئین، نه حسان مخبرم
بوالعلا را مستحل خوانم مبالک را محل
بوالعلا را مستحل خوانم مبالک را محل
هر دو معصومند و من با حفصتی بدعت گرم
هر دو معصومند و من با حفصتی بدعت گرم
گوشت زهر آلود دانایان خورم ز آن هر زمان
گوشت زهر آلود دانایان خورم ز آن هر زمان
تلختر باشم و گر شوئی به آب کوثرم
تلختر باشم و گر شوئی به آب کوثرم
خویشتن دعوت گر روحانیان خوانم به سحر
خویشتن دعوت گر روحانیان خوانم به سحر
کمترین دودافکن هر دوده ام گر بنگرم
کمترین دودافکن هر دوده ام گر بنگرم
شعر استادان فرود ژاژهای خود نهم
شعر استادان فرود ژاژهای خود نهم
سخت سخت آید خرد را اینکه منکر منکرم
سخت سخت آید خرد را اینکه منکر منکرم
مهرهٔ خر آنکه بر گردن نه در گردن بود
مهرهٔ خر آنکه بر گردن نه در گردن بود
به ز عقد عنبرین خواجه چه بی معنی خرم
به ز عقد عنبرین خواجه چه بی معنی خرم
گر ز مردی دم زنم ای شیر مردان مشنوید
گر ز مردی دم زنم ای شیر مردان مشنوید
زانکه چون خرگوش گاهی ماده و گاهی نرم
زانکه چون خرگوش گاهی ماده و گاهی نرم
از سر ضعفم ضعیف القلب اگر زورم دهند
از سر ضعفم ضعیف القلب اگر زورم دهند
با انا الا علی زنان فرش خدایی گسترم
با انا الا علی زنان فرش خدایی گسترم
پیل مستم مغزم ان انگژ بیاشوبند ازانک
پیل مستم مغزم ان انگژ بیاشوبند ازانک
گر بیاسایم دمی هندوستان یادآورم
گر بیاسایم دمی هندوستان یادآورم
خالیم چون قفل و یک چشمم چو زرفین لاجرم
خالیم چون قفل و یک چشمم چو زرفین لاجرم
مجلس ارباب همت را چو حلقه بردرم
مجلس ارباب همت را چو حلقه بردرم
هم در این غرقاب عزلت خوشترم کز عقل و روح
هم در این غرقاب عزلت خوشترم کز عقل و روح
هم سبک چون بادبانم هم گران چون لنگرم
هم سبک چون بادبانم هم گران چون لنگرم
رد خاقانم به خاکم کن که قارون غمم
رد خاقانم به خاکم کن که قارون غمم
ننگ شروانم به آبم ده که قانون شرم
ننگ شروانم به آبم ده که قانون شرم
نیستم خاقانی آن خلقانیم کان مرد گفت
نیستم خاقانی آن خلقانیم کان مرد گفت
و این چنین به چون به جمع ژنده پوشان اندرم
و این چنین به چون به جمع ژنده پوشان اندرم
روشنان خاقانی تاریک خوانندم ولیک
روشنان خاقانی تاریک خوانندم ولیک
صافیم خوان چون صفای صوفیان را چاکرم
صافیم خوان چون صفای صوفیان را چاکرم